- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
کوچکترین دلیر پس از شیرخواره بود طفلی که در سپهر شجاعت ستاره بود هرچـند که اجـازۀ جـنگـاوری نداشت آمـاده بـاش، منـتـظـر یک اشـاره بود از اینکه رفتهاند همه داشت میشکست از اینکه مانده بود دلش پُر شراره بود دستش به دست عمّه و چشمش پی عمو در جست و جوی یافتن راه چاره بود چون دید شاه کشور جانها چنین غریب در حـلـقـۀ محـاصرۀ صد سـواره بود خود را به آستـانۀ جـسـم عـمـو رساند جسمی که زخمهاش فزون از شماره بود عـبـاسوار دسـت به دسـتـان تـیـغ داد و یک سهشعبه در پی ذبحی دوباره بود در قـتـلگـاه ماند تنی که پس از قـتـال تـنـهـا تنِ شبـیـه عـمـو پـاره پـاره بود در خـیـمـهها اگر که نمیرفت شـاهـدِ دعـوا سر کـشیدن یک گـوشـواره بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها (مدح و مصیبت )
من زینبم سـفـیـنۀ غـمـهای حـیـدرم زیـبـاتـرین نـتـیـجۀ اعجـاز کـوثـرم مجلس به پا کنید محرم رسیده است عـبد خـدا شوید در این مـاه محترم اول کسی که آمده در روضه فاطمه است اول سـلام کـن به دل خـون مـادرم بعد از سلام بوسه بزن با تمام عشق بـر پـرچــم سـیـاه عــزای بــرادرم حرف از وفا کسی نزند با وجود من شیـدا ترین هـوایـی اربـاب بی سرم باور کنید پرچم عشق حسین شد...! بر پـا فـقـط در اَثـَرِ حـفـظ معجـرم با دست بسته حامی دلدار خود شدم من زیـنـبم خـدیجـه عـشق پـیـمـبرم دنـبـالـۀ رسـالـت خـتــم رســالــتــم من زینـبـم رسـول شهـیدان بی سرم بر من نظر به چشم اسیری مکن خطاست عالم اسیر ماست چه دانی از این حرم عباس اگر حریف سپاهی ز کفر بود من در خـطابـه با همه دنیا بـرابرم مشمول فیض نیمه شب مادرم شده آن دیـده ای که گریه کند بر برادرم آری عنایت سحری بود آنکه گفت: در ابتـدای یک غـزل دیـدۀ تـرم... آهی کشیدم از دل خسته صدا زدم: ای مصحف ورق ورق ای روح پیکرم ماتم، ز وضع پیکر بی جامه ات حسین! "آیا تویی برادر من ؟نیست باورم"
: امتیاز
|
شهادت محمد و عون بن عبدالله علیها السلام
بـا مـهــر اعـتـبـار امــام شـهـیـدهـا شش دانگ عشق خورده به نام شهیدها وقتی شهید نام خـداونـد عـالـم است یـعـنـی خــدایـی اند تـمـام شـهـیـدها دشمن شکن وصیتشان اقرا بسم رب مـانـده زمین سـلاح پـیـام شـهـیـدها بر سـر در مجـامـع بین المـلـل زنید منـشـور زنـدگی ست کـلام شهیدها فرماندهی کل قوا مهدی است و بس روز ظـهـور، روز قـیـام شهـیـدهـا یک زینبیه عـشق خـروشیده و عدو گـوید صد آفـریـن به مـرام شهیدها اینان حسینی اند به زینب قسم که نیست احـلی مـن الحـسیـن به کـام شهیدها اهـل حـرم کـنـار دو آلالـه منـتـظر آیـا خـبـر رسـیـده به مـام شـهـیـدها درک برادر است که با حس خواهری مـادر نـمی رود به خـیـام شـهـیـدها چـیـزی نمانده بود ز ابدان پاکـشان وقـتـی رسـیـده بـود امـام شـهـیـدها سـرهـا جـدا فـتـاده بدنـها جـدا جـدا تنها نه این دوگـل، که تمام شهیدها
: امتیاز
|
شهادت محمد و عون بن عبدالله ( زبانحال حضرت زینب)
خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند چـشـم در راه محـبـت های مـادر نیـستند سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که با عـلـی ها هـدیـه های او بـرابـر نیـستند وقت تزیین کردنِ عـون و محمد با زره از صمیم قلب خوشحال است دختر نیستند مادری در خیمه اش می داد دلداری به خویش بچه های من که رعـناتر از اکـبر نیستند بچه های من اگر لب تشنه هم جان می دهند هر دوتا هم تشنه تر از حلق اصغر نیستند چون رباب و نجمه نه خاموش ماند و گفت که با حسین بن علی آن ها که خواهر نیستند تا که آرامش بگیرد بارها با خویش گفت پیش عباس و حـسین اینها برادر نیستـند تا فقط خواهر شود در کربلا این بار گفت بچه های من خـدا را شکـر دیگر نیستند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
بـابـا نـگـاه پُـر شـررم درد میکـنـد قلب حزین و شعله ورم درد میکند از بس برای دیدن تو گـریه کردهام چشمان خیس و پلک ترم درد میکند از بعد نیـزه رفـتن رأس عـمو ببین سر تا به پای اهـل حرم درد میکند آهسته بوسه گیرم از آن جای خیزران دانـم لـبـانـت ای پـدرم درد میکـنـد از کوچههای سنگی کوفه ز من مپرس آخـر هـنوز بـال و پـرم درد میکند با هر نـوازشی که ز بـاد صبا رسد این دسته موی مختصرم درد میکند ناقه بلند بود و نگویم چه شد ولی... چون فاطمه پدر، کمرم درد میکند بابا ببـین شبـیه زنـی سالخـوردهام دستم، تنم، سرم، جگرم درد میکند مدیون عمهام که نفس میکشم هنوز جـسـم کـبـود هـمسفـرم درد میکند هرجا که گوشواره ببینم از این به بعد زخمی دوباره در نظرم درد میکند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
ساحل زخـم گـلویت دل دریای من است موی تو سوخته اما شب یلدای من است آمــدی داغ دل تـنـگ مــرا تــازه کـنـی یا دلت سوخته از دربدری های من است خواب دیدم بـغـلـم کرده ای و می بـوسی سر تو در بغـلم، معـنی رویـای من است وای بابا چه بـلایی به سرت آمده است؟ لبت انگار ترک خورده تر از پای من است بس که زخمی شده ای چهرۀ تو برگشته است باورم نیست که این سر سر بابای من است من به عشق تو سر سوخته را شانه زدم دیده وا کن به خدا وقت تماشای من است عمه از دست زمین خوردن من پیر شده نیمی از خم شدن قامت او پای من است دست بر بال ملائک زدن از دوش عمو ماجـرای سحـر روشن فـردای من است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
این همه درد دلم چشم تری می خواهد آتش سینه ام امشب جگری می خواهد قصه های شب یلدای فراق من و تو تا كه پایان بپذیرد سحری می خواهد باز خاكسترم از شوق تو پروانه شده شمع من شعله تو بال و پری می خواهد مگر احوال دلم با تو به سامان برسد سینه آرام ندارد كه سری می خواهد دخترت را چه شد اینبار نبردی بابا؟ هر سفر قاعدتاً همسفری می خواهد حال من حال یتیمی است كه هرشب تا صبح دامن عمه گـرفـته پـدری می خواهد خون پیشانی تو آتش این دل شده است لاله تا داغ ببـیـند شرری می خواهد نكـند باز هم این زخـم دهن باز كند لب تو بوسه آهـسته تری می خواهد چـادرم سوخـته فكر كـفـنم باش پدر قـامتم پوشش نوع دگری می خواهد این شب آخری ای كاش عمو پیشم بود شام تاریك خـرابه قـمری می خواهد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
من از قـبـیـلۀ دُردی کـشـان پُـر دَردم که در هـوای نـگـاه نـگـار مـی گـردم دوباره دست نیاز و دوبـاره چشم امید به سـوی خـانۀ طـفـل سه سـاله آوردم به نام نامی خاتون عـشق، مـاه دمـشق دخـیـل یـار شـدم... تا رقـیـه ای گردم نگاه مرحمتش گرمِ گرم چون خورشید چه می شود که بیـفـتد به کـلبۀ سردم؟ وجود او همه از نور ناب، نور لطیف و مـن کـنـار مـسـیـر نـزول او گـردم در این زمانه که دوران سختِ وانفساست به پـای عـشق رقـیـه فـنـا شـدن زیـباست شکستن از غم او را خطر نمی دانست! به غیر عـشق پدر بیـشتـر نمی دانست طنین گریۀ او لحـن مـادری را داشت که آه یـکـسـره را بـی اثـر نمی دانست اگـر نـبــود رقـیـّـه دل شـکـســتـۀ مــا صفای نافله را در سحر...نمی دانست اگـر نـبـود رقـیـه شــرار نـالـه نـبــود غـم فـراق پـدر را جـگـر نـمی دانست چنان به یاد عـمو دل شکسته می نالـید که سیرِ قـافـله را در سفـر نمی دانست چنان ز شـوق پـدر آه و گریه سر می داد کـه شــور در هـمـۀ کـائـنـات مـی افـتـاد! ستاره بود و به دیدار ماه عادت داشت سه ساله بود و به آغوش شاه عادت داشت ز صحن خشک لبش خنده رد نشد بی اشک شکسته بود و همیشه به آه عادت داشت ز بس که پای برهنه دوید در پـیِ سر به خارهای مغـیلان راه عادت داشت شبـیـه عمـۀ مظلومه سخت می نـالـیـد به روضه های غم قتلگاه عادت داشت نه از عزا به در آمد، نه رخت خود را شست! تنش به سرخی و رنگ سیاه عادت داشت سه ساله بـود ولـیکـن حـریـف عـالـم شد لب از گـلـوی بـریـده گرفت و زمزم شد حـیـات می چکـد از گـوشۀ نگاه ترش نجات، خانه نموده کـنـار بـال و پرش شکـوفه نیست حـریف لطیف دستانش فـرشته های الهی مـقـیم... پشت درش سه ساله است و به قدر هزار سال رفیع ببین چه ها که نکرده به عمر مختصرش؟ تمام شـام ز اشک رقیه در هم ریخت عجب ز قدرت فریادهای پُر شررش! نـگـاه بی رمـقـش در میـان تـاریـکـی فــتـاد تـا بـه جـمــال مـقــدّس پــدرش گرفـت بـوسه ز بـابـا، قـرار از کـف داد کـنـار رأس بـریــده نـفـس بُـریـد...افـتـاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
شکر خدا به جز تو ندارد ثنا لـبـم از شـوقِ پر کـشیـدن سویت لبـالـبم در سینه ام محـبت و بر لب ثنای تو صد آفرین به سینه و صد مرحبا لبم امشب فقط تو را سر سجاده خوانده ام این بـار پا نداد به ذکـر و دعـا لـبـم من پا به پای عمۀ خود جنگ کرده ام نشنید دشمنت به خدا هیچ جا لبم... ...بگشایم و شکایتی از دردهـا کنم راضی است دست و پهلو و حتی رضا لبم خیلی دلم برای تو تنگ است، حق بده بوسیـد اگر که باز لـبت بی هوا لبم چشم و مشام پُر شده از بوی نانِ داغ اما نخـورده است به آب و غـذا لبـم "صد بار لب گشودم و بیرون نریختم خونها که موج میزند از سینه تا لبم" با من نگو که از چه لبت اینچنین شده؟! دارد هـزار قصه و صد ماجـرا لبم خونی و خشک و پُر ترک و حاصلش شده چـیـزی شبـیـه نـقـشـۀ جغـرافـیا لبم بابا ببخش این لب و دندان خونی ام می خـواست تا کند به لبت اقـتدا لبم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
رسیده موج موهایت به دست خستۀ ساحل به دنبال تو می گشتم تمام این چهل منزل به تو حق می دهم با سر به سوی دخترت آیی که یک عاشق شبیه تو ندیدم شاه دریادل به اشکِ چشم و مژگانم زنم من آب و جارویت کمی خاک است وخاکستر میان ما شده حائل فقط قاری من باش و دگر قرآن نخوان جایی اگر هم آیه ای بر تو به روی نیزه شد نازل پدر شیرین زبان بودم ولی دستان سنگینش گرفت از من توان گفتن یک جملۀ کامل شبـیـه مـادرت دستم مرا از پا در آورده نمازم دردسر دارد، قنوت من شده مشکل ز دلسوزی زنی آمد به دستش نان و خرمایی به من روکرد وتعارف زد:بگیر این لقمه را سائل اگر عمه نبود اصلا نمی دانم چه می کردم جسارت کرد آن شامی در آن بزم و در آن محفل شدم خسته دگر بابا، مرا با خود ببر بابا هزاران حرف ناگفته، شود کتمان میان دل
: امتیاز
|
مناجات و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
اول شعـر که یارب بشود خوب تر است عشق بازی به دل شب بشود خوب تر است هرکسی در پی وصل است بگویید به او: با تـوسّل که مقـرّب بشود خوب تر است سجده بر تربت ارباب سراسر نور است سجده با اشک، مرکّب بشود خوب تر است ذکر خوب است... بگویید... ولی معتقدم نام ارباب که بر لب بشود خوب تر است پـیـر ما گـفت: اگـر قـامت رعـنـای شما در حـسینیه مـورّب بشود خوب تر است سینه و صورت ما پُر شده از مشق حسین آسمان غرق ز کوکب بشود خوب تر است اربعـین گـر که بنا نیـست بخـوانـند مرا اشک و تب روزی هر شب بشود خوب تر است بادۀ ناب همان ذکـر حـسیـن است؛ بدان ساغر از باده لبالب بشود خوب تر است سائل روضه شریف است ولی سائل اگر سائل حضرت زینب بشود خوب تر است گـر بنا هست کسی خـادم این خانه شود عبد زینب که ملقّب بشود خوب تر است عمه گـیسوی مرا شانه بزن، موی سرم قـبـل دیـدار مـرتّب بشود خـوب تر است دستـم آرام بگـیر و به روی سیـنه گـذار دست بر سینه مودّب بشود خوب تر است
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم (مدح و مناجات)
گفتم از آب بگویم لب من گفت حسین رفتم از گل بسرایم که چمن گفت حسین چه شده؟ موسم روضه است، ببین از داغش فاطمه باز زمین خورد، حسن گفت حسین زخم دل باز شد و باز مصیبت جوشید باز شد از دل هر روضه دهن گفت حسین از شهیدان حرم، وقت شهادت هر کس کشته شد دورتر از شهر و وطن گفت حسین نوکـری مُرد و غـسال همین که او را غسل داد و به تنش کرد کفن گفت حسین جای هر زخم که زینب ز تنش نیزه کشید به سخن آمد از آن پاره بدن گفت حسین عمه جای همه بـوسیـد گـلو را، آن جـا هر چه شلاق پذیرفت به تن گفت حسین
: امتیاز
|
ورود کاروان سیدالشهدا علیه السلام به کربلا
به آه، دود دلـش را به آسـمـان میداد به سینه میزد و تنها سری تکان میداد شنید کـرببلا....چـشمِ او سیاهی رفت فقط به این تنِ بی جان، حسین جان میداد تمام عـمر به لب داشت که خـدا نکـند تمام عـمـر در این راه امتحـان میداد غبار بود و عطش بود و خار و دلشوره تمامِ دشت فقط بویی از خـزان میداد به آهی از جگرش قافله به هم میریخت دل شکسته غمش را به کاروان میداد نکاه کرد به مَشک و عَلَم خدا را شکر نگـاه کرد کـنـارش عـلـی اذان میداد یکی به دوش عمو و یکی به آغوشش یکی نشسته و گهواره را تکان میداد برای بـردن اصغـر غـزالهـا جـمع اند رباب کودک خود را به این و آن میداد سه ساله چـادر او می کـشید عمه ببین سه ساله گودیِ گودال را نشان میداد سپـاه آنـطرف اما دلـش چه میلـرزید اگر تکان به سرِ نیزهاش سنان میداد رسید شامِ دهم مَحرمی نبود، ای کاش به دختـرانِ یتـیـمش کسی امان میداد برای آنکه حـرامـی به کـودکی نـرسد شکسته قامت او، بوی خیزران میداد برای آنکـه بـبـوسـد بـرادرش را بـاز تـمامِ قـوّتِ خـود را به زانـوان میداد امان نداد به او تازیـانه ور نه خودش عـقـیقِ خونی او را به ساربان میداد میان شام به پیشش کـنـیز خود را دید کسی که داشت به خانم دو تکه نان میداد
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
الا ای قـبـلـه گـاه دل كجـایی؟ محرّم شد... نمی خواهی بیایی؟ بـیا یك بـار تـا دورت بگـردم بـیا كـه مُـردم از داغ جـدایـی بیا یك سر به جمع سینه زن ها كه شـاید بشنـوم از تو صدایی فــدای نــالــه هــای آتـشـیـنـت مـیـان روضـه هـای نـیـنـوایی كـنـار قـتـلگـه یا خـیمه گاهی! نـمی دانـم كـجـای كــربـلایـی! هوای روضه های صبح گاهت دل دیـوانـه را كــرده هـوایـی شود آیا برای روضه خـواندن مرا هم یک دهه دعوت نمایی؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه السلام
رمـیـده ایـم بیـا و شـكـار كـن ما را به نوكری خودت اخـتیار كن ما را به پـای آبـلـه دار پـیـاده گـان حـرم بیا به كشتی عشقت سوار كن ما را اگرچه چشمه اشك است چشم نوكرتان به پای كـوه غـمت آبشار كن ما را دو چشم اگر كه بگریند تیغه دو لبند به حرمت پدرت ذوالفقار كن ما را عوض نمی شوم الا به كیمیای نگاه چنان زهیر به عشقت دچار كن ما را قسم به موی سپید حبیب، شاه غریب شهـیـد راه محـبت دوبـار كن ما را اگر به درد خودت هم نخورد این دل سنگ ببر مدیـنه و سنگ مـزار كن ما را به"مجلسی"كه در آن از"بِحار"می خوانیم به اذن مـادرت ابـر بهـار كن ما را مگر نه اینكه سرت دست نیزه دار افتاد بـیـا و ملـعـبـه نـیـزه دار كـن ما را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه السلام
هرجا که هست ذکر تو مأوای بهتری ست دنیای در کـنار تو دنـیای بهـتری ست بین بهـشت و روضه مـردد نمی شویم زیرا که روضه جنت الاعلای بهتری ست عیسی پـرنده کرد اگر خـاک مرده را آقای ما حـسین مسیحـای بهـتری ست ما کوه حاجـتـیم ولی بوسه بر ضریح از حضرت کـریـم تـمنای بهتری ست در زیـر آسـمـان خـدا از تـمـام خـاک آقای من حسینـیه ات جای بهتری ست دیــدم کـه کــفـشـدار دم هـیـآتـت شـده فرزند خوب نعمت عظمای بهتری ست با گـریه بر غـمت دلمان آسمانی است با اشک زنده ایم که تقوای بهتری ست مـیـلـی بـرای گـوهـر دنـیـا نـداشـتـیـم مهـر حسین گـوهر دنیای بهـتری ست وقتی کنار شمس تو صاحب ضریح شد یعنی "حبیب" نوکر شیدای بهتری ست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام
شـرمـنـدۀ شـمـا شـدم آقـا مـرا ببـخـش در کوچه ماندهام تک و تنها مرا ببخش آن نامه کاشکی که به دستت نمیرسید گـفـتم بیا، به خاطر زهـرا مرا ببخش آقا گـمـان کـنم که به هـمـراه کـاروان میآوری سـهسـالۀ خود را مرا ببخش با ساقیات بگو که فقط فکر آب باش از قول من بگو تو به سقـا مرا ببخش فــردا ز بــام دارالامــاره صــدا زنــم یا اینکه سمت کوفه مـیا یا مرا ببخش باعث منم که خواهر تو خونجگر شود شرمـنـدهام ز زینب کـبری مرا ببخش دیـدم درون جـمـعـیت انـگـار حـرمله تـیـر سهشعـبه کرد مـهـیّـا مـرا ببخش جان میدهی غریب، تو بر خاک و کوفیان با خـنـده میکـنـند تـمـاشـا مرا ببخـش جایی که میشـود تن تو پـایـمال اسب آقـای من کـرم کن و آنجا مـرا ببخـش ای وای اگر اسیر شود خواهرت حسین کوفه شود مصیبت عـظـما مرا ببخش وقتی به کوفه رد شدی از پیش پیکرم مـولا ز روی نـیـزۀ اعـدا مرا ببخـش
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام
کم کم غروب شد همه رفـتـند خانه ها پـشت سـرم چـه زود درآمـد بهـانـه ها کم کم غروب شد همه در کوفه جا زدند در کوچه ها چقدر به من پشت پا زدند در بین یک سپاه ازین مـردهای پست یک پیرزن به بی کسیم رحم کرده است من سنگ می خورم به گـنـاه محـبـتت این صورت شکسته بقـربان صورتت افــتـاده ام زمـیـن و بـه یــاد تـن تــوأم من غـصه دار زیـر لـگـد بـودن تـوأم هرچند دست بسته شدم خواهرم که نیست هنگام دست و پا زدنم مادرم که نیست من ذبـح می شوم زنم اما اسیـر نیست در کوفه دخترم ز غم و غصه پیر نیست تیر سه شعبه دیدم و آب از سرم گذشت یک لحظه حال و روز رباب از سرم گذشت در کوفه هیچ کس جگرم را زمین نزد در پیش چـشم من پسرم را زمین نزد هرچند سخـت بود خـزانم حسین جان روی عبا نـرفت جـوانـم حـسیـن جان
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در هنگام ورود به کربلا
همرهان بار گشایید که مقصد اینجاست بـخـدا قـتـلـگـه آل مـحـمـد ایـنـجـاست کـربلایی که شنـیـدید ز جـدم، هـمه دم خود گواه است،که غمخانۀ احمد اینجاست بعـدِ آوارگی و رانـده شدن از حـرمـم حرم فـاطمه و مَلجأ و مشهد اینجاست چـشـم بـارانـیِ زینب بخـدا شـرح دهد خونم آنجا که به گودال بریزد اینجاست بعد از آن عصر،که هفتاد و دوتن کشته شوند آن زمینی که ز مرکب تنم اُفتد اینجاست آن زمینی که پس از قتلِ جوانان بهشت بر تنِ من بـزند نـیـزۀ مـمتـد اینجاست نالـۀ غـربتِ من هر چه فـراتـر بـرود بـاز آنجا که یکـی یـار نیـاید اینجاست قـتـلگـاهی که کـنـارِ بـدنِ بـی سـرِ من نـالـه و زمـزمـۀ فـاطـمه آیـد اینجاست زینب آنجا که پس از کشته شدن، از بدنم نیزه و خنجر و شمشیر درآرَد اینجاست اکـبر و قـاسم و عـباسِ مرا سر بِبُرند سرم آنجا که سرِ نیزه سپارد اینجاست رأسها میرود از کرب وبلا،کوفه و شام و بدنها هـمه بر خـاک بماند اینجاست
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
باز چـشمان دو عـالم شده گـریان حسین سینۀ ارض و سما گـشته پریشان حسین باز بر گوش فلک روضۀ او می خوانند آتشی هست به دل از غم سوزان حسین پرچـم بزم عـزا، سینه زنی گـشته به پـا باز دنـیـا شده یکـسر هـمه از آن حسین بـاز عـالـم هـمگی بر سر خـوان کـرمند ریزه خوارند دو دنیا همه از خوان حسین دردمندان دو عالم همه در جوش و خروش همـگـی دربـه در دارو و درمان حسین روز محشر بخـدا بی سر و سامان نشود هر دلی را که بود بی سر و سامان حسین زیر این خـیمـۀ مـاتم ز خـدا می خواهیم دست ما را بـرسـانـیـد به دامـان حـسین خواهری گفت به صد ناله و افغان که مزن خیزران را تو دگر بر لب و دندان حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
مـسلـمم سـلـمـانُ مـنّـای حسین در رگ من خون بابای حسین قـبـله گـاهـم قـدّ و بالای حسین ارزشم هیچ است منهای حسین آی مردم! من حـسیـنی مـذهـبم دست بـوس بـچّـه های زیـنـبـم هرکه عاشق شد فراقش بیشتر سـالـک حـق، اتّـفـاقـش بیـشتر عـاشـق تو، اشـتـیـاقـش بیـشتر میخورد سبک و سیاقش بیشتر به اُویسی که «ندیده» عاشق است مثل او دندان مسلم هم شکست کوفه شهر حیله و نیرنگ هاست رسم اینها رسم بی فرهنگ هاست صورت ما سجده گاه سنگ هاست فاصله گر بین ما فرسنگ هاست عطر سیبت به مشامم می رسد سوی تو پیک سلامـم می رسد عشق تو در قلب کوفه جا نشد بینـشان یک مرد هـم پـیدا نشد قطره قطره جمعشان دریا نشد هرچه گشتم در به رویم وا نشد گم شده در این قلمرو معـرفت ای دریغ از عشق و یک جو معرفت من مگر مُردم، که مثل مرتضی در بغل زانوی غم داری چرا؟ کـلـبـه ای دارم قـدم رنـجـه نما مـرحـبـا به غـیـرت او مرحـبا یک نفر با مسلمت همدرد بود طوعه زن نه، مَردتر از مَرد بود خانه پُر شد از صدای پشت در رفت بـالاتـر دمــای پـشت در تا که شد تیره هـوای پشت در یـادم آمـد مـاجـرای پـشـت در گـفـتم آن لحـظه میان شعـله ها جان زهرا، طوعه! پشت در نیا گرچه بین کوچه های غرق دود صورتم شد ارغوانی و کـبـود تـیـغ هـا روی تـنـم آمـد فــرود در پی ام دیگر زن و بچّه نبود از غمت تب کرده ام بی اختیار یاد زیـنب کـرده ام بی اخـتـیار کـوفـه از ما بهــتران دارد، نیا خولی و شمر و سنان دارد، نیا مـردمـان بـد دهـان دارد، نـیـا حـرمله تـیـر و کـمان دارد، نیا به سـپـیـدی ها اشـاره می کـنـد حنجـری را پـاره پـاره می کند همرهت یک قافله حور و پری ست هریکی محجوب تر از دیگری ست جان من برگرد، اینجا محشری ست وعدۀ سوغات اینها روسری ست حـرص بـی انـدازه دارند آه آه نــعــل هـای تــازه دارنـد آه آه
: امتیاز
|